موزیک خوان Music Reader
بازخوانی مهر از سرودهای فجر -۶؛

جمعه خونینی که نباید فراموش می شد

جمعه خونینی که نباید فراموش می شد

موزیک خوان: قطعه موسیقایی 17 شهریور به ترانه سرایی و آهنگسازی حمید شاهنگیان همچون آثار مهم در زمینه سرودهای انقلابی است که توانست بعنوان یکی از مولفه های ثبت فاجعه کشتار 17 شهریور نقش ایفا کند.


دریافت 2 MB
خبرگزاری مهر – گروه هنر – علیرضا سعیدی: سرودهایی که طی سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای ایام دهه فجر انقلاب اسلامی تولید و عرضه می شود، آثار ماندگاری بودند که در مومنانه ترین شکل ممکن اجرا و تبدیل به موزه های همیشه همراهی شد که بطور قطع در خیل خاطرات ماندگار مردم این سرزمین فراموش نمی گردد. شرایطی که غیر از مواردی بسیار استثنا هنوز شاهد تکرار آن در زمینه سرود و آهنگ های انقلابی نیستیم و با وجود کوشش های خوبی که در این حوزه صورت گرفته اما هنوز نتوانسته جای خالی این نواهای خاطره انگیز را پر کند.
اما آنچه به مناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر امسال بهانه ای برای رجوع باردیگر به این مقوله مهم و مؤثر اجتماعی شد، کندوکاوی باردیگر و البته خاطره ساز برای معرفی برخی سرودها و آثار موسیقایی متناسب با دهه فجر است که گروه هنر خبرگزاری مهر را بر آن داشت تا در ایام آتی نیم نگاهی باردیگر درباره نحوه ساخت و تولید آن داشته باشد.
در ششمین گام از سلسله گزارشات «بازخوانی مهر از سرودهای فجر» به سراغ سرود «۱۷ شهریور» ساخته حمید شاهنگیان رفتیم که بعد از حادثه میدان شهدای تهران با شرایط ویژه ای منتشر گردید و توانست بعنوان یکی از آثار مهم و پیشگام موسیقی انقلاب پیش روی مخاطبان قرار گذاشته شود. سرودی حماسی در پاسداشت شهدای این حادثه که در زمان انتشار خود سبب واکنش های مثبت و ایجاد روحیه انقلابی شد که حمید شاهنگیان بعنوان سازنده اثر خاطرات زیادی از آن دارد.
این آهنگساز که طی سالهای اخیر هم در زمینه های مختلف موسیقی کارهای مدیریتی زیادی داشته، مدتی پیش بود که در کتاب «برخیزید» با تحقیق و تدوین روح الله رشیدی که به خاطرات شفاهی وی از کارهای فرهنگی هنری اش اختصاص داشت، از شرایط ساخت و تولید قطعه «۱۷ شهریور» سخن گفته بود. شرایطی که قبل از این نیز در یکی از گزارش های بخش موسیقی خبرگزاری مهر به آن پرداخته شده بود، اما آنچه هم اینک منتشر می شود، قصه مشروح تری از ساخت قطعه ای بوده که می تواند دربرگیرنده زوایای مختلفی برای واکاوی و جستجو در زمینه سرود و آهنگ های انقلابی باشد.
حمید شاهنگیان در این روایت گفته است: ح وادث روز ۱۷ شهریور و احوال مردم و شهدای آن روز، خیلی متأثرم کرد. گفتم این حادثه نباید فراموش شود. فکر می کنم که باید این رویداد را در ذهن و زبان مردم جاری و ساری نگه داشت. رژیم نباید بتواند این اتفاق را ماست مالی کند و پس از مدتی آب ها از آسیاب بیفتد و تمام بشود و برود. نگاهم به ماه ها و سال های آتی بود. تصورم این بود که باید از حادثه ۱۷ شهریور برای محکم کردن حرکت انقلاب، کار ویژه ای کرد البته آن موقع نمی توانستم محاسبه کنم چند ماه بعد بساط رژیم برچیده خواهد شد. آن زمان من فقط به کاری فکر می کردم که باید انجام می دادم.
نه عکسی از حادثه گرفته بودم، نه فیلمی داشتم. تنها راهی که پیش ِ رویم بود، گفتن و نوشتن بود. من قبلاً هم قصه نوشته بودم. دست به قلمم بد نبود. با خودم گفتم اگر بتوانم از زبان شعر استفاده کنم، عالی می شود. یواش یواش شروع کردم به چیدن کلمات در کنار هم. با وزن خاصی هم شروع کردم. کمی که پیش رفتم، دیدم دارد قشنگ تر می شود. این طوری شروع کردم: «درود، درود، به روان پاک شهید راه خدا / درود، درود، به جوان که کشته شد به میدان شهدا / درود، درود به تمام شهیدان کرب وبلا»
خود مردم، عصر روز ۱۷ شهریور اسم میدان ژاله را به میدان شهدا تغییر دادند. من با همان حال و هوا شعر را تا اختتام نوشتم. اصلاً هم هیچ طرحی برای تبدیل شعر به سرود در ذهنم نداشتم. شعر که به اتمام رسید، با ضرباهنگِ بخصوصی شروع کردم به خواندن و صدای خودم را ضبط کردم.

اگر دستگیر می شدیم، گرفتار می شدیم
این موضوع برمی گردد به اوایل مهر ۱۳۵۷. دهم مهر، دایی من فوت کرده بود و به رسمِ خانواده های ایرانی، همه فامیل، شب ها منزل ایشان جمع می شدند. شب هفتِ دایی بود که سر سفره شام، نوار ضبط شده را دادم دست شهاب گنابادی. اظهار داشت: «چیه؟» گفتم: «حالا گوش کن تا بگویم». نوار را گرفت و از سر سفره بلند شد و رفت بیرون. رفت توی کوچه تا از ضبط صوت ماشینش گوش کند.
چند دقیقه بعد، بغض کرده و درحالی که اشکش درآمده بود، برگشت. اظهار داشت: «این نوار از کجا آمده؟ قضیه چیه؟ این را از کجا آوردی؟» من خندیدم و گفتم: «چه کار داری از کجا آوردم؟ خوبه یا نه؟» اظهار داشت: «عالیه» و افزود: «کار کیه؟» گفتم: «بالاخره… حالا…» فهمید که کار خودم است. همین طوری که داشتیم حرف می زدیم، ایشان کمی فکر می کرد و می خندید و بعد می اظهار داشت: «لااله الاالله، لااله الاالله». بعد یک دفعه برگشت و به من اظهار داشت: «اسم امام توی شعر نیست.» درست می گفت. بلند شدم و دقایقی راه رفتم و فکر کردم. بعد یک مصرع اضافه کردم و اسم امام را هم آوردم: «درود بر خمینی روح خدا».
البته همه این ها را در ذهنم ساختم. نمی شد همه چیز را روی کاغذ نوشت. اگر دستگیر می شدیم و چنین نوشته هایی همراهمان می بود، گرفتار می شدیم؛ برای همین باید همه شعر را در ذهن نگه می داشتم.
و این نخستین تولید گروه سرود تک نفره من بود!
آن روز گذشت و من به صرافتِ ساخت سرود با صدای افراد بیشتری افتادم. به سرودی فکر می کردم که زمزمه پذیر باشد و مردم بتوانند به آسانی با آن هم نوایی کنند. به نظرم رسید که اگر سرود را فقط یک نفر تک خوان بخواند، آن حس حماسی ای که دنبالش هستم، ایجاد نمی گردد. بهتر بود بجای تک خوان، جمعی آنرا بخواند. تولید سرود در آن شرایط، به این سادگی ها نبود. باید یک گروه کُر جور می کردم که هم بتواند خوب بخواند، هم این که اعضایش امین و مطمئن باشند که بتوانم این متن را با آنها تمرین کنم. تازه باید می گشتم دنبال جای مناسب برای تمرین و ضبط. هیچ کدام از این شرایط مهیا نبود؛ نه مکان مناسبی داشتم، نه گروه کُر آماده و مطمئنی. بهترین محلی که سراغ داشتم، زیرزمین خانه خواهرم در سه راه زندان بود.
زیرزمین، یک اتاق کامل بود، خالیِ خالی. در نقطه ای هم قرار گرفته بود که امکان نداشت صدا از آن به بیرون برود چون سقفش هم نسبتاً بلند بود، صدا در فضا می پیچید و اکوی طبیعی می گرفت. خلاصه ابزار کارم را برداشتم و رفتم زیرزمین. تنها یک راه داشتم که بتوانم سرود را با جلوه باشکوه و به اصطلاح «کُرال» بسازم. به فکرم رسید که خودم یک دفعه سرود را بخوانم و ضبط کنم. بعد نوار را پخش کنم و باردیگر خودم همراه نوار بخوانم تا با صدای خودم دو نفر بشویم. همین کار را کردم. دو تا ضبط صوت تهیه کردم. یکی برای پخش نوار و دیگری برای ضبط صدا. با همان روشی که گفتم، کار را ادامه دادم.
طبیعتاً کیفیت صدا، وقتی از نوار پخش می شد، کمی اُفت می کرد؛ ولی چون همه را یک نفر خوانده بود، محصول نهایی به قول موزیسین ها خیلی ژوست و قشنگ بود. دقیقاً می دانستم چطوری باید بخوانم که با صدای قبلی همخوان باشد. البته تفاوت بسیار کوچکی در بعضی کلمات وجود داشت که چندان اذیت نمی کرد. خلاصه با این روش من درآوردی سرود را ضبط کردم. وقتی گوش می کنی فکر می کنی یک گروه کُر کامل آنرا خوانده است، در صورتیکه همه گروه کُر عبارت بود از خودم. این نخستین تولید گروه سرود تک نفره من بود.
وقتی یک سرود کوتاه تبدیل به یک نوار کاست مهم شد
قرار شد که ما این سرود را در سطح وسیع منتشر نماییم. شهاب گنابادی اظهار داشت: «محتوای نوار کم است. اگر بخواهیم این نوار را پخش نماییم، مدتش کوتاه است و زود تمام می شود. باید بتوانیم یک نوار کامل را پر نماییم.» قرار شد سرود را با یک سری از صداهای دیگر تلفیق نماییم. یکی از این صداها، صدای سخنرانی آقای کافی بود. مرحوم کافی، سخنرانی عجیب و تکان دهنده ای در مسجد جامع انجام داده بود. در آن سخنرانی، اسم امام را آورده بود و از غربت امام و این جور مسائل حرف زده بود. به دنبال این سخنرانی، مردم گریه شدیدی می کردند.
این سخنرانی شور انقلابی عجیبی به وجود آورده بود. من ابتدا قسمتی از کلام او را پخش کردم. بلافاصله دنباله اش سرود را گذاشتم. بعد قسمتی از حرف های دکتر شریعتی را هم گذاشتم و همچنین پس از آن، سرود را تکرار کردم. باردیگر قسمتی از فرمایشات حضرت امام درباره ۱۷ شهریور را گذاشتم کنار اینها. مرتب سرود گذاشتم و نوار را پُر کردم. همه سرودی که من خواندم، بیشتر از چهار پنج دقیقه نبود، ولی نواری که تدوین شد، چیزی حدود نیم ساعت شد. بطورمثال شریعتی می اظهار داشت: «بعد از آنکه تو رفتی، آری این چنین بود برادر…) بعد قسمتی از سرود را گذاشتم: «درود، درود، درود به روان پاک شهید راه خدا». بعد بطورمثال تکه ای از صحبت های امام را گذاشتیم که می فرمودند: «من به چه کسی باید تسلیت بگویم؟ به مردم ایران تسلیت بگویم؟ به مادران پسر مرده؟»
امام این سخنرانی را در نجف انجام داده بود. فقط بخش های کمی از آن به دست ما رسیده بود. از صدای تیراندازی های روز ۱۷ شهریور هم استفاده کردیم. نوار ضبط شده این صدا را محمد توسلی آورد و داد به من. خیلی هم مراقب بود و سفارش می کرد که به کسی ندهید بعد از آن که نوار کامل شد و او هم شنید، گفت این واقعاً در ایران ضبط شده؟ من هم به شوخی گفتم: «نه رفته خارج ضبط شده».
سرود ۱۷ شهریور نشان داد که می شود برای مسائل و حوادث انقلاب، بازهم از این جور کارها کرد. پس از آن تقریباً هر بار نوار جدیدی از پیام ها و سخنرانی های امام به ایران می آمد، حس می کردم مردم منتظرند که سرودی را هم در کنار نوار امام بشنوند اهتمام کردم در این نوار حضور همه گروههای مردمی را در جریان انقلاب تصویرسازی کنم. به گونه ای که وقتی به نوار گوش می نماییم بتوانیم آن حضور عمومی را احساس نماییم. ساخت این اثر خیلی سخت بود اما لذتش به همین سختی اش بود.
خواندن یک سرود انقلابی در زیر آب با یک دوچرخه
همان روزها بود که شخصی به نام نجفی، نمایشگاه عکس ۱۷ شهریور را جلوی دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در میدان ۲۴ اسفند تشکیل داد. این مردمی ترین مکان برای چنین نمایشگاهی بود. نمایشگاه برپا شد. ما آنجا غیر از آهنگ «زوربای یونانی» هیچ چیز نداشتیم که بدهیم دست مردم. من نوار ۱۷ شهریور را رساندم دست دوستان و آنجا به شکل گسترده ای توزیع شد. مردم دسته دسته به تماشای تصاویر شهدا و مجروحان ۱۷ شهریور می آمدند؛ صحنه های عجیبی که تماشای آنها در حقیقت به صورتی تکرار واقعه ۱۷ شهریور بود.
استقبال مردم به اندازه ای بود که وقتی داشتند از نمایشگاه بیرون می رفتند، انگار نماز جمعه تمام شده است. فوج فوج از یک طرف وارد می شدند و از جانب دیگر می رفتند بیرون. اغراق آمیز نیست اگر بگویم هیچکس در تهران نبود که این نمایشگاه را ندیده باشد و یا نوار آنرا نشنیده باشد. همه دنبال این نوار می گشتند. می پرسیدند که نوار از کجا آمده است. بعضی ها هم می گفتند نوار در خارج تولید شده است.
تأثیر سرود از خیلی کارهای دیگر بیشتر بود؛ حتی از نمایشگاه. یک دفعه در خیابان بچه ای را دیدم که داشت با دوچرخه می رفت و سرود ۱۷ شهریور را زیر آب می خواند. این نشان می داد که سرود رفته به درون خانواده ها و نفوذ کرده است در دل مردم. این حس برایم خوشایند بود. بهترین تشویق هم همین بود. البته در انتشار وسیع سرود، بعضی اتفاقات مانند برگزاری نمایشگاه عکس خیلی کمک کرد.
بعضی قسمت های سرود تبدیل گشته بود به شعار مردم در تظاهرات. یک دفعه داشتم از روی پل حافظ می آمدم که دیدم مردم دارند بعضی بیت ها را می خوانند، منتها تغییراتی هم در آن داده اند. من چون اولش را با «ای که» آغاز نموده بودم، در ادامه گفته بودم: «۱۷ شهریور روز ننگ تو». مردم این «ای که» و مقدمات را حذف کرده بودند و می گفتند: «۱۷ شهرور روز ننگ شاه، ۱۷ شهریور افتخار ما».

سرود ۱۷ شهریور یک پیام برای پیروزی انقلاب داشت
سرود ۱۷ شهریور نشان داد که می شود برای مسائل و حوادث انقلاب، بازهم از این جور کارها کرد. پس از آن تقریباً هر بار نوار جدیدی از پیام ها و سخنرانی های امام به ایران می آمد، حس می کردم مردم منتظرند که سرودی را هم در کنار نوار امام بشنوند. بانی این کارها مهندس گنابادی (از مبارزان دوران اولیه پیروزی انقلاب اسلامی) بود. من نوارها را به دست ایشان می رساندم و ایشان هم به مبادی و مراکز توزیع می رساند. در حقیقت سرودها با آن نسخه اصلی می رفت بیرون. بعد هم طبیعتاً به شکل انبوه تکثیر می شد.
مثلاً فرض کنید که هزار نسخه تکثیر می شد. توزیع هزار نسخه یا ۵ هزار نسخه در کشور خیلی کار سختی نبود، آن هم با آن عمومیتی که نهضت داشت پیدا می کرد و همه مردم در میدان بودند. فقط کافی بود که صد تا آدم داشته باشی و به هر کدامشان ده تا بدهی؛ می شد هزار تا. پنجاه تا می دادی، می شد پنج هزار تا؛ نوارها در جعبه های مخصوصی جاسازی می شد. داخل هر کدام از این جعبه ها، ۱۲ یا ۲۴ تا نوار جا می گرفت. بطورمثال من یک جعبه را به لبنیاتی محل می رساندم، او هم می گذاشت زیر میزش. یکی یکی می داد دست مشتری هایی که به آنها اطمینان داشت. مشتری هم می زد زیر لباسش و می برد. این روش برای حرکت اولیه خوب بود. نوارها که می رسید دست نفرات دوم، آنها هم خودشان شروع می کردند به تکثیر و مرحله دوم توزیع شروع می شد. این طوری شبکه ای بزرگ بین مردم شکل می گرفت. همین شبکه مردمی، هزاران بار هر نوار را کپی می کردند، در کمترین زمان، دست به دست می چرخید و به کل کشور می رسید.
در قنادی «یوخه پزی» سه راه امین حضور چه خبر بود
نوارهای ما جلد داشت، البته نه از این جلدهای گرافیکی و طراحی شده، اصلاً برای این کارها فرصت نداشتیم، نیازی هم نبود. یک وقت هست که کالایی را بسته بندی می کنی و به رنگ و لعابش می رسی و جذابش می کنی تا مشتری جلب شود؛ اما این نوارها خود به خود جذاب بودند. به قدری هم مشتری داشتند که اصلاً نیازی به هیچ کار دیگری نبود. بعد هم هرکس که نوار را می گرفت. جلدش را بیرون می انداخت و خود نوار را زیر لباس یا توی جیبش قائم می کرد. بدین سبب مثل نوارهای معمولی بود. حتی روی نوارها هم چیزی نمی نوشتیم.
این کار کم کم سیستمی شده بود. البته سیستم که می گویم منظورم این نیست که کسی بنشیند نقشه بکشد و بگوید از اینجا شروع می نماییم و این طوری ادامه می دهیم. همه این فرایند، بطور طبیعی پیش می رفت فقط جمعی می نشستند و برای مرحله اول آماده سازی که شامل تنظیم نوار و افزودن سرود بود، برنامه ریزی می کردند. از دست این ها که خارج می شد، دیگر کسی نمی توانست بگوید که من دارم مدیریتش می کنم. بقیه کار را خود مردم انجام می دادند.
دقیقاً نمی دانم کار برنامه ریزی توزیع اولیه نوارها را چه کسی انجام می داد، ولی من بواسطه آقای گنابادی وارد کار می شدم. بواسطه ایشان می رساندم به مرکز تکثیر و بواسطه ایشان هم پاسخش را می گرفتم. من سرودها را به ایشان می دادم. این که ایشان چطور و به دست چه کسی می رساند، نمی دانم. بنا هم نداشتم بدانم. چون هرچه بیشتر می دانستی، موقع گیر افتادن کارت مشکل تر می شد.
یکی از جاهایی که من نوار را می بردم و می دادم برای توزیع، قنادی «یوخه پزی» در سه راه امین حضور، روبه روی کوچه میرزا محمود بود. آنجا رفیقی داشتم به نام رضا شفق که هنوز هم با هم ارتباط داریم. من دو سه تا از این بسته های ۲۴ تایی را می بردم به او می دادم و برمی گشتم. او هم به آدم های مختلفی بسته ها را می رساند. نمی دانم به هرکس چند تا، ولی به هر حال توزیع می کرد.

بله … کار بچه های فرانسه است!
یکی از بچه هایی که در تظاهرات ۱۷ شهریور حضور داشت و زیر دست و پای تظاهر کننده ها یک خرده لطمه دیده بود، فردی بود به نام محسن پارسایی، این محسن گاهی می رفت پیش آقا رضا. یک دفعه که نوار را بردم. نوار حاوی سرود هم همراهم بود. عصر همان روز که می رفتم ببینم آقا رضا چه کار کرده است. دیدم محسن هم آنجاست. داشت تعریف می کرد که آقا، بچه های فرانسه یک سرود خوانده اند، ماه. چون رضا نمی دانست که کار من است. چیزی نمی گفت. من رفتم توی فکر که چه هم زمانی و تصادف مبارکی! ما اینجا سرود کار کرده ایم و آن هم آنجا. ته دلم خوشحال شدم از این که در تولید سرود تنها نیستم. با خودم گفتم کاری که ما با هزار زحمت در داخل کشور انجام می دهیم، دوستان دیگری هم در فرانسه به ذهنشان رسیده است و دارند همان کار را می کنند. بعد آغاز کرد به توضیح دادن و خواندن بخش هایی از سرود. اظهار داشت که سرود می گوید «ننگ تو ای شاه افتخار ماست» دیدم عجب! این که همان سرود خودم است! حالا بیشتر خوشحال شدم و من هم آتشش را زیاد کردم که «بله، کار بچه های فرانسه است»
این قضیه خود پوششی شد برای من که زیاد جلب توجه نکنم. شاید بنا بر این هم بود که ساواک برای تولید سرود، مدت ها در داخل کشور دنبال کسی نمی گشت. من مشابه این اتفاق را بارها دیده ام. نخستین بار چه کسی و چگونه به ذهنش رسید که بگوید این سرود را در فرانسه خوانده اند. ولی همین کار موجب شد که من مدت ها در آرامش و آسایش مشغول کار باشم و کسی سراغ من نیاید.
به هر حال همان گونه که اشاره شد، سرود «۱۷ شهریور» یکی از مهم ترین سرودهای انقلابی است که در بحبوحه روزهای پرالتهاب منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بعنوان یک پیش قراول خودرا معرفی نمود. موسیقی که توانست بعنوان یک عنصر پیشگام شرایط بهتری را برای ساخت و تولید سرودهای انقلابی بوجود آورد. سرودهایی که به سبب شرایط آن روزها در سخت ترین و بدترین چارچوب ساخته شد.


منبع:

1400/11/16
23:18:20
5.0 / 5
599
تگهای خبر: آثار , دانشگاه , سفر , طراحی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۴
موزیک خوان