موزیک خوان Music Reader

در رابطه با ی فهم نادقیق بهرام بیضایی از حماسه ی ملت ایران

در رابطه با ی فهم نادقیق بهرام بیضایی از حماسه ی ملت ایران

موزیک خوان: یام بیضایی در ونیز بازتابی از تضاد روشنفکری و وطن دوستی است؛ وقتی آزادی گفتار با دفاع از کشور در تقابل قرار می گیرد، چه کسی حقیقت را می فهمد؟


، هشتاد و دومین جشنواره فیلم ونیز مثل خیلی از رویدادهای به اصطلاح فرهنگی-هنری غربی حواشی جالبی در ارتباط با ایران داشت. مسئولان این فستیوال، جایزه بهترین فیلم ترمیم شده بخش کلاسیک را به بهرام بیضایی برای فیلم «باشو غریبه کوچک» اهدا کردند.
«محمد رسول اُف» که در این دوره یکی از اعضای هیأت داوران بود، جایزه بیضایی را دریافت و پیام او را قرائت کرد. کارگردان «مرگ یزدگرد» در پیامش به فستیوال سینمایی ونیز به نکات جالبی اشاره نمود که بازخوانی مجدد آن در یک چهارچوب تاریخی خالی از لطف نیست. اما حرف و کلام بیضایی حامل چه پیامی است که آنرا تبدیل به مساله مهمی می کند؟
حضور محمد رسول اُف در بین داوران جشنواره ونیز به خودی خود اتفاقی کنایه آمیز و درنتیجه یک خواست سیاسی رقم خورد، اما وقتی او مامور خواندن نامه سازنده «وقتی همه خوابیم» در اختتامیه جشنواره شد محتوای سیاست زده جشنواره های غربی در برخورد با ساختار سیاسی حاکم بر ایران و مردم کشور بیشتر به چشم آمد. اما بیضایی چه گفت؟

شیطان وجود ندارد؟


بهرام بیضایی در پیامی که رسول اُف وظیفه انتقال آن به حاضران در مراسم اختتامیه جشنواره ونیز را برعهده گرفت، نوشت: «درست چهل سال است که از فیلمبرداری فیلم باشو، غریبه کوچک در شمال و جنوب ایران می گذرد. تابستان گرمی بود مثل همین روزها و هر حرفی که جنگ را نمی ستود، تهدید می شد و قویا محدود بود. ولی آیا پناه دادن به یک کودک مهاجر جنگ زده هم ممنوع بود؟ با این فیلم همکاران ریشه کار من در کانون[پرورش فکری کودکان ] را زدند و فیلم نزدیک به چهار سال کنار گذاشته شد. ولی امروز پس از چهل سال با کمال فروتنی به همه قربانیان آن جنگ هشت ساله بی معنا درود می فرستم و نفرینم می ماند بر همه سودبران هر جنگی.»
اگر مخاطب با نحوه کُنش بهرام بیضایی و اشخاصی که همچون این کارگردان و نمایشنامه نویس در این سال ها فکر کرده اند آشنایی داشته باشد، مطالعه چنین پیامی برایش عجیب وغریب به نظر نمی رسد. روشنفکران عرفی از دیرباز، یعنی از آغاز نهضت مشروطه فهم متفاوتی نسبت به کلیدواژه وطن و متعلقات آن داشته اند و بهرام بیضایی هم به شکلی ادامه دهنده راه امثال «تقی زاده» و... در این راه بشمار می رود. البته کارگردان «وقتی همه خوابیم» از شور انقلابی تقی زاده ها در بیان تفکراتش برخوردار نیست و خیلی واضح و عیان مشکلش با تفکر غالب در جامعه ایرانی را بیان نمی کند.

کنش گفتاری بیضایی در سالیان بعد از مهاجرت، بر خلاف امثال حمید فرخ نژاد، احسان کرمی، اشکان خطیبی و حتی اشخاصی نظیر پرویز صیاد -که نوع حضورش در صحنه سینما و تئاتر بی شباهت به این استاد عرصه نمایش نیست- تفاوت مبنایی دارد. او با وجود دلگیری اش از شرایطی که سال ها بر شیوه کارش حکمفرما بوده هیچ گاه به تمنای جریان اپوزیسیون جواب مثبت نداده و برای ابراز نظر و انتقادش از سیستم، بیرق هیچ دسته و جناحی را لااقل در وادی عمل بالا نبرده است.
ولی آیا این رویکرد باید ما را از نقد شیوه کنشگری بهرام بیضایی -به عنوان یکی از علائم بارز جریان روشنفکری- باز دارد؟ اساسا خیر. نویسنده «روز واقعه» -که با یک اشتباه محاسباتی کارگردانی این فیلم مهم را از او سلب کردند- در پیامش به اختتامیه جشنواره ونیز با اشاره به شرایط سختی که بر جریان تولید فیلم عزیز «باشو، غریبه کوچک» حاکم بود، اظهار داشت که در آن دوره هر حرفی که جنگ را نمی ستود تهدید و محدود می شد! اگر مام وطن را بشکلی «انتزاعی» مورد استفاده قرار دهیم امکان دارد بهرام بیضایی و هرکس که همچون او می اندیشد را درک نماییم و بگوییم آزادی در عمل و گفتار حق هر آدم دوپاست و هیچ کس حق ندارد حد و حدودی برای دیگری به علت آن که مثل باقی افراد جامعه فکر نمی کند قائل شود.
ولی آیا وطن همچون «هنر»، «عشق» و... مفهومی انتزاعی، بسیط و غیرقابل تعریف است که ما بخواهیم آنرا در دایره شمول امور ذهنی و آن چه که مانند خمیر شکل پذیر است قرار دهیم؟ وطن واژه ای نیست که افراد همچون «هنر» بتوانند از خیر تعریف کردنش بگذرند. آدم ها چه برپایه اصل خون و چه برمبنای اصل خاک، خویش را ایرانی، آفریقایی، آمریکایی و... معرفی می کنند و با شناسنامه شان تعریف می شوند، پس همان گونه که نمی توانند پدر و مادرشان را منکر شوند ایرانی بودن را هم بعنوان واقعیتی کتمان ناپذیر نمی توانند از نظر دور بدارند. در وضعیت وقوع جنگ هم افراد با هر منشی به اعتبار تعلق به میهن، ایستادگی در مقابل دشمن خارجی را وظیفه خود تلقی می کنند و به همین خاطر با برچسب «ایرانی» شناسایی می شوند.
اگر جنگ نبود، تمدنی شکل نمی گرفت که بهرام بیضایی بخواهد بر خرابه های آن عمارت باشکوه فرهنگی که بدان متعلق می باشد را بنا کند. اگر فرزندان ایران زمین به میدان نمی آمدند، حالا کشور پاره پاره شده بود و گستره خاکی و آبی ایران یک میلیون و ششصدوچهل هزار کیلومترمربع نبود. در این شرایط، سینمایی هم وجود نداشت تا صاحبان آثار از کارگردان و بازیگر گرفته تا عوامل پشت صحنه و سرمایه گذاران بخواهند به واسطه آن زندگیشان را تأمین کنند و به دستاوردهای ارزشمندشان در عالم هنر ببالند. سال ها پیش زنده یاد نادر ابراهیمی با انتشار کتاب «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» تکلیفش با جریان روشنفکر حاکم بر ادبیات داستانی، شعر و هنر را مشخص کرد. در این موقعیت کاملا بدیهی است که معدود نوازنده های ناکوک از صحنه اصلی خارج شده و به حاشیه بروند تا خللی در راه دفاع از کشور درمقابل دشمنان قسم خورده ایران وارد نشود. در ساختارهای غربی که اصول دموکراتیک را مثلا سرلوحه کارشان قرار داده اند هم در زمان جنگ جامه رزم به تن می کنند و هر قول و نظری که مخالف وحدت یکپارچه ملتشان در برخورد با دشمن باشد را برنمی تابند. نسبت آنها مانند هر آدم عاقل و بالغی انتزاعی و نیست درجهان، نیست. در جنگ دوازده روزه تحمیلی وقتی از صدراعظم آلمان پرسیدند نظرش در مورد حمله وحشیانه رژیم صهیونی به ایران چیست خیلی راحت و با سری افراشته گفت اسرائیل درحال انجام کار کثیف ما در منطقه و ایران است (نقل به مضمون).
وقتی به فضای مجازی و قواعد حاکم بر آن در اینستاگرام، توئیتر و فیس بوک نظر می اندازیم برای ما روشن می شود که تمام حرف غربی ها در محترم شمردن افکار متفاوت سرابی بیش نیست و افراد با هر ملیت و اعتقادی باید هزینه بیان حقیقت در مقابل عقرب جراره ای مانند نتانیاهو را با محدود شدن در شبکه های اجتماعی پرداخت کنند. پس ایران دوست بودن وقتی معنا پیدا می کند که یک «دیگری» تا بن دندان مسلح جوانب آنرا تهدید نکرده باشد. در دوره ای که بهرام بیضایی باشو را ساخت، کاملا طبیعی بود که این اثر با وجود کیفیت بالای فنی و تاثیر روایی اش مورد کم لطفی مسئولان سینمایی کشور قرار بگیرد، چون در زمانیکه مردم ایران درگیر دفاع از کشور در مقابل دشمن بعثی بودند، روایت متفاوت و دگرگونه از جنگ و مساله دفاع تحمل نمی شد.
در آن برهه زمانی ممکن بود اکران این اثر با بدفهمی و سوءتفاهم باعث رنجش خانواده رزمندگان را فراهم آورد. به بیان دیگر، توقیف چهارساله فیلم باارزش باشو، غریبه کوچک و اکرانش در وضعیت پایان دفاع مقدس هشت ساله (بهمن 1368) به نفع بیضایی و اثرش به اتمام رسید، چونکه جامعه از فضای مقاومت، دفاع، جنگ و مفاهیمی از این دست با پذیرش قطعنامه فاصله گرفته بود و می شد داستانهای دیگر را هم در آغاز دوران سازندگی تحمل کرد.

اگر جنگ نبود تکلیف تمدن و فرهنگ چه می شد؟


همزمانی تاریخی اختتامیه جشنواره ونیز با پخش تصاویری از رشادت جوانان هوافضا در پرتاب موشک به سرزمین های اشغالی آن هم در موقعیتی که از سوی صهیونیست ها مورد حمله قرار گرفته بودند یک کلاس درس اساسی برای مدعیان «وطن دوستی بدون تعهد است.» جنگ یا دفاع که در قاموس فکر شیعه جایگاهی محوری دارد، تمدن ساز و درنتیجه فرهنگ ساز است.
اگر جنگ نبود، تمدنی شکل نمی گرفت که بهرام بیضایی بخواهد بر خرابه های آن عمارت باشکوه فرهنگی که بدان متعلق می باشد را بنا کند. اگر فرزندان ایران زمین به میدان نمی آمدند، حالا کشور پاره پاره شده بود و گستره خاکی و آبی ایران یک میلیون و ششصدوچهل هزار کیلومترمربع نبود. در این شرایط، سینمایی هم وجود نداشت تا صاحبان آثار از کارگردان و بازیگر گرفته تا عوامل پشت صحنه و سرمایه گذاران بخواهند به واسطه آن زندگیشان را تأمین کنند و به دستاوردهای ارزشمندشان در عالم هنر ببالند. سال ها پیش زنده یاد نادر ابراهیمی با انتشار کتاب «با سرودخوان جنگ در خطه نام و ننگ» تکلیفش با جریان روشنفکر حاکم بر ادبیات داستانی، شعر و هنر را مشخص کرد.
این کتاب جیبی کوچک روایتی از حضور نویسنده «یک عاشقانه آرام» بهمراه ابراهیم حاتمی کیا در جبهه جنوب بود. همنشینی ابراهیمی با رزمندگان پیر و جوان جبهه تاثیر بسزایی در افکار این نویسنده داشت و موجب شد تا افکارش در مورد مفاهیمی نظیر وطن و ایران از نو معنا کند و او را در مقابل جریان قدرتمند روشنفکری روزگار خویش قرار دهد. چیزی که ابراهیمی با چشم برهنه اش از انسان ایرانی مشاهده می کرد به کلی متفاوت از روایت انتزاعی گردشگر های فارسی زبان از مردم این پهنه خاکی بود. اگر نادر امروز زنده بود شاید می توانست سکوت هولناک حلقه بسته منتقدان فرهنگی غربگرا را در برخورد با پیام بهرام بیضایی به جشنواره ونیز بشکند و «ایران» را بعنوان یکی اسم خاص و نامیرا باردیگر یادمان بیاورد؛ اگر زنده بود...
منبع: روزنامه فرهیختگان
حرف آخر اینکه معرفی می کنند و با شناسنامه شان تعریف می شوند، پس همان گونه که نمی توانند پدر و مادرشان را منکر شوند ایرانی بودن را هم به عنوان واقعیتی کتمان ناپذیر نمی توانند از نظر دور بدارند. در این موقعیت کاملا بدیهی است که معدود نوازنده های ناکوک از صحنه اصلی خارج شده و به حاشیه بروند تا خللی در راه دفاع از کشور درمقابل دشمنان قسم خورده ایران وارد نشود.
وقتی به فضای مجازی و قواعد حاکم بر آن در اینستاگرام، توئیتر و فیسبوک نظر می اندازیم برای ما روشن می شود که تمام حرف غربی ها در محترم شمردن افکار متفاوت سرابی بیش نیست و افراد با هر ملیت و اعتقادی باید هزینه بیان حقیقت در مقابل عقرب جراره ای مانند نتانیاهو را با محدود شدن در رسانه های اجتماعی پرداخت کنند.


منبع:

1404/06/19
10:22:50
5.0 / 5
11
تگهای خبر: آثار , بازی , بازیگر , جشن
این مطلب موزیک خوان را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۵ بعلاوه ۵
لینک دوستان موزیك خوان
موزیک خوان