موزیک خوان Music Reader

ماجرای تصادف غلامحسین بنان به روایت او

ماجرای تصادف غلامحسین بنان به روایت او

به گزارش موزیك خوان من به محض دیدن تانكر فرمان را به طرف چپ برگرداندم تا از آن رد شوم ولی در همین موقع دیدم اتومبیلی از سمت جلو به طرف من می آید. تصادف ما حتمی بود...



به گزارش موزیک خوان به نقل از ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «غلامحسین بنان، ستاره درخشان آواز ایران، روز ۲۷ دی سال ۱۳۳۶ در یک حادثه رانندگی چشم راست خویش را از دست داد.

جریان واقعه

«آن روز جمعه بود و من با عده ای از نزدیکان به طرف منزلم که در جاده کرج است می رفتیم. رفقا و همراهان گفتند که در جاده کرج رستوران خوبی هست که کباب بسیار عالی دارد. خوب است آنجا برویم و کباب بخوریم. در آن هنگام باران سختی می بارید و من به زحمت می توانستم جلویم را ببینم. نزدیک کاروانسرا سنگی، ناگهان متوجه شدم که یک تانکر نفت جلوی من ایستاده است. این تانکر چراغ قرمز عقب نداشت و طوری هم اطراف آن از گِل پر بود که با زمین و ناهمواری های آن فرقی نداشت. من به محض دیدن تانکر فرمان را به طرف چپ برگرداندم تا از آن رد شوم ولی در همین موقع دیدم اتومبیلی از سمت جلو به طرف من می آید. تصادف ما حتمی بود. ازاین رو فکر کردم اگر با این اتومبیل که با سرعت از جلو می آید تصادف نماییم، همه خواهیم مرد بنابراین باردیگر فرمان را بطرف تانکر برگرداندم و چون تانکر ایستاده بود فکر کردم آسیب آن کمتر از اتومبیل جلویی که در حرکت است خواهد بود.»

بیهوش شدم

«من دیگر از بقیه جریان اطلاعی ندارم چونکه بلافاصله بیهوش شدم و این بیهوشی هم به علت شدت تصادف یا ضربه نبود، بلکه شیشه جلوی ماشین شکست و همین خرده شیشه ها سبب شد که چشم و سمت راست صورت من متلاشی شود.

گویا بعد از بیهوشی، رفقا مرا از ماشین بیرون آورده و کنار جاده گذاشتند و در همین موقع بود که مأموران ژاندارمری رسیدند و مرا به بیمارستان پهلوی که نزدیک بود رساندند.»

پسرم بیژن

«پس از این که بهوش آمدم، نخستین چیزی که به خاطرم رسید و در نظرم مجسم شد قیافه پسرم بیژن بود. آن شب بیژن پسر ۹ ساله ام هم همراه ما بود. هیچ خبری از او نداشتم و نمی دانستم که چه بر سر او آمده است. در آن لحظات بی خبری، تنها آرزوی من این بود که پسرم را ببینم یا لااقل از حال او آگاه شوم... به من گفتند که چشم راست تو صدمه دیده است ولی من دلم می خواست، چشم دیگرم را هم از من بگیرند ولی بیژن را سالم نزد من بیاورند و من بتوانم با دست هایم، صورت و بدن او را لمس کنم.

خوشبختانه این لحظات بی اطلاعی که با تأثر و نگرانی بسیار شدیدی توأم بود چندان به طول نیانجامید و برایم خبر آوردند که حال بیژن خوب است.»

مجله تهران مصور - جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۳۶





منبع:

1399/06/10
21:24:29
5.0 / 5
1118
تگهای خبر: مد
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۲
موزیک خوان